داستان های واقعی Secrets
داستان های واقعی Secrets
Blog Article
عجیبتر اینکه، معشوقه صاحب هتل نیز پس از اینکه متوجه شد باردار است، خود را در این استراحتگاه کشت. البته مهمانان بیشماری قبلاً گزارش داده بودند که او را، هم در راهروها و هم در کنار ساحل دیدهاند.
در بین دو ساختمان، یک شکل ظاهر شد؛ تجسم تیره و زنانهای در گوشهای ایستاده بود.
حتی در روز روشن هم هیچ کس جرأت نداشت پیاده به آنجا برود، چون جاده کم عرض و به شدت خطرناک بود؛ علاوه بر آن، یک زن تنها در آن ناحیه کوهستانی چه میکرد.
داستان
خانهای در آمیتیویل نیویورک، تا به امروز (هرچند با آدرسی متفاوت) پابرجاست؛ بهعنوان یک یادآوری قوی از شبی که رونالد دی فیو جونیور جوان، تمام خانوادهاش را هنگام خواب به قتل رساند.
یکی از این راهحلهای ترسناک «بیمارستانی مخصوص مردگان» بود. در این بیمارستانها اجساد بیماران مشکوک به کاتالپسی برای مدت چند روز تحتنظر قرار داشت تا از مرگ فرد اطمینان حاصل شود. در صورتی که بیمار از حالت فلج موقت خود خارج میشد معمولاً در بیمارستان با غذا، شراب و سیگار به استقبال او میرفتند.
اون توی مدرسه خیلی خوب درس نمی خوند، بنابراین والدینش به اون گفتن که اگه نمراتش بهتر شه، به عنوان پاداش براش عروسک جدیدی میخرن.
پنج ریال بـه ان روضه خوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
ظاهراً بچههای پرون با برخی از این ارواح بازی میکردند و کارهای عادی روزمره را انجام میدادند. روح تایر چندان مهربان نبود. او عمداً اثاثیه را جابهجا میکرد تا مستاجران جدید را بترساند، گاهی اوقات کاملاً ظاهر میشد و همانطور که در فیلم نشان داده میشود، بیش از همه مادر خانواده را تسخیر میکرد.
در برخی موارد بهسادگی کلید تابوت را در جیب متوفی میگذاشتند. اما تابوتهای زنگولهدار از رایجترین انواع تابوتهای ایمن بودند. بنا به ادعای برخی منابع، اصطلاح نجات با زنگ از همین تابوتهای ترسناک ریشه گرفته است. با این حال، مشخص نیست تابوتهای ایمن تا چه حدی مفید بودند و اصلاً چند نفر به این وسیله نجات پیدا کردند.
بازدیدکنندگان ادعا کردهاند که صدای قدمهایی را در اتاق خواب او شنیدهاند، دستگیرههای در به خودی خود چرخانده شدهاند و حتی تغییرات شدید دما را احساس کردهاند.
معلم یک کودکستان بـه بچههاي کلاس گفت کـه میـــخواهد با انها بازی کند. او بـه انها گفت کـه فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون ان بـه تعداد آدمهایی کـه از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند و با خود بـه کودکستان بیاورند.
یکی از خدمتکاران بـه اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان بـه مشورتش اعتماد کرد.
این اثر یک کتاب کارآگاهی، دقیق و استادانه است که دیوید گرن، روزنامهنگار آمریکایی و نویسندهی مجلهی نیویورکر، در آن وقایع تاریخی به قتل رساندن دستجمعی سرخپوستان آمریکایی را به شکلی شگفتآور مستند کرده است.
نیازی به گفتن نیست که هیستر هفتهها نمیتوانست بخوابد. سپس بازدیدها آغاز شد.